سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که ما أهل‏بیت را دوست گیرد ، درویشى را همچون پوشاک بپذیرد [ و گاه این سخن را به معنى دیگر تأویل کنند که اینجا جاى آوردن آن نیست . ] [نهج البلاغه]
مهدی موعود
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • سالگرد رحلت مرجع عالی قدر تشیع نابغه قرن بیستم ایت الله سید محمحد حسینی شیرازی را تسلیت می گویم 

    گوشه از بیان مرحوم ایت الله محمد حسینی شیرازی (ره)

    کرفته شده از کتاب «از چشمه سار معرفت»

    .اثر دعا و توسل به حضرت حجت(عجل الله فرجه)

    جریان تاریخى دیدار مرحوم آیة الله العظمى سید محمود شاهرودى با حضرت مهدى(عجل الله فرجه) با یک واسطه از ایشان نقل شده است:
    مرحوم آقا سید محمود شاهرودى در مدرسه مرحوم آخوند در نجف اشرف مشغول تحصیل بود و رسم ایشان بر این بود که همیشه براى رفتن به زیارت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) سیزده فرسخ راه بین نجف و کربلا را پیاده طى مى کرد. روزى هنگام حرکت، یکى از اشراف زادگان ایرانى که در مدرسه آخوند مشغول تحصیل بود، از آقا سید محمود درخواست کرد تا وى را در این سفر با خود ببرد. سید در ابتدا نمى پذیرد، ولى در اثر اصرار و پافشارى آن شخص به ناچار همسفر شدن او را پذیرفت و بعدازظهر همان روز هر دو به سوى کربلا حرکت کردند.(1) پس از طى مسافتى در نزدیکى هاى کاروانسراى مصلى، شیخ جوان به دل درد شدیدى مبتلا شد که به مرگ وى انجامید. اکنون مرحوم آیة الله شاهرودى داستان را این گونه ادامه دادند: در آن لحظه آن چنان هراس و ترسى مرا فرا گرفت که در تمام عمرم بر من حاکم نشده بود. از سوى دیگر در این فکر بودم که با فرا رسیدن شب در این صحراى تاریک و وحشتناک(2) چه کنم؟ آیا جسد شیخ را رها کرده و خود به سوى کربلا حرکت کنم؟ که این دور از انصاف بود و یا این که جسد شیخ را همراه خود به نجف باز گردانم؟ که این کار نیز در اثر سنگین بودن جُثه شیخ و نبودن وسیله اى براى حمل جسد ناممکن بود.
    در همین اثنا با قلب شکسته به وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن(عجل الله فرجه) متوسل شدم که ناگهان احساس کردم شخص عربى در کنارم ایستاده است و الاغى همراه دارد. بدون آن که متوجه امر بشوم آن عرب به من گفت: شیخ را به وسیله این الاغ به نجف برسان.
    باز به این فکر فرو رفتم که شیخ را چگونه بر روى الاغ بگذارم چون بدنِ او بسیار سنگین بود. خواستم از عرب کمک بگیرم که مشاهده کردم خبرى از عرب نیست. خودم به تنهایى دستم را زیر جسد شیخ گذاشتم دیدم بسیار سبک است و بدون این که پى به علت آن ببرم جسد را بر روى الاغ گذاشتم و راهى نجف شدم و با توجه به این که تا غروب چند دقیقه بیشتر باقى نمانده بود، در فکر آن بودم بعد از سه ساعت به نجف خواهم رسید، اما هنوز لحظاتى نگذشته و خورشید غروب نکرده بود که ناگهان متوجه شدم الاغ کنار غسال خانه نجف ـ که در وادى السلام قرار دارد ـ ایستاده است، من نیز جسد را که همچنان سبک بود برداشتم و روى سنگ غسال خانه گذاشتم. پس از آن که برگشتم، الاغ را ندیدم، اما هنوز متوجه امر نشده بودم. رفتم به طرف حرم مطهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) نماز مغرب و عشا را خواندم و پس از آن فکر کردم که من چند خرق عادت دیدم؛ سبکى جنازه رفیقم، پیدا شدن ناگهانى مرد عرب، گم شدن ناگهانى مرد عرب، پیمودن سه فرسخ راه در یک لحظه، رسیدن به غسال خانه به خودى خود و گم شدن الاغ پس از رسیدن به غسال خانه.
    از این رو به این نکته پى بردم که آن عرب حجة بن الحسن(علیه السلام) بود که بعد از توسل به آن جناب در آن صحراى ترسناک به یارى من آمد. پس لازم است در دعا کوشا باشیم و همیشه به ائمه طاهرین مخصوصاً به حضرت حجت(علیه السلام)، متوسل شویم تا حاجاتمان برآورده شود، ان شاء الله.

     

     

    رحلت ایت الله شیرزای مبارک باد

    رحمت الله حمیدی ::: پنج شنبه 88/7/2::: ساعت 10:15 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 24
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :13574

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    مهدی موعود

    >>لوگوی دوستان<<

    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<

    انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس

    انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس